بایست بیش از پیش به هرمافرودیتی پایبند بود، هنگامی که به ماده هاء هتروسکشوالی بر می خوری که فکر می کنند لاء پاهاشان چیزِ بسیار با ارزشی وجود دارد که وظیفهِ تاریخی، آئینی، سنتیِ آن ماده ها حفاظت و نگهداری از آن چیز است، ماده هاء غیر قابلِ تحملی که به صورتِ پایه ای در هر رابطه ای با غیرِ هم جنس فقط و فقط به سکس می اندیشند که سکس در فلسفهِ آنها یک امر مردانهِ متجاوزانهِ بر تافته از عقده هاء اُدیپ و اِلکتراست، بایست زل زد در چشمانشان و عرض کرد که آن چیز می تواند از زیرِ دُمِ مرغی، بدبو تر، ترش تر، شور تر و لزج تر باشد پس آنقدر ها هم مراقبت نیاز ندارد؛ کمی دنبهِ نرمِ گوسفند میانِ دو تکه چوب