پسری با دامن گل گلی دخترانه

.
می خوام برم از به اصطلاح پدرم؛ اوستا اکبرِ نجار و مشتی غلام حسین؛ تنها سلمونیِ دکترِ دندون پزشکِ اون وقت هاء محله مون به جرمِ ختنه کردنِ یک پسر بچهِ پنج ساله، دوده و خاکستر بستن به دولش و پوشوندنِ یه دامنِ گل گلیِ دخترانه به تنش و تحقیرش
شکایت کنم
.
دلم برای اون تیکه پوستی که یک زمانی عضوی از بدنم بود تنگ شده