می توانم یک خرس باشم، پشم آلود، زشت، بدترکیب، با هر قید یا صفتی تعمیمی که بخوانیش؛ رفیقِ زنبور ها و عسل یا میوه هاء قهوهءی، بنفش، آذرنمون. می توانم ساعت ها شکار کنم؛ ماهی، در شیبِ رودخانهءی که ممکن است بریزد به دریا، آزاد، پشت آبی. می توانم هر چیز دیگری باشم، حتی غیرِ خرس. یک سوسکِ کوچکِ فاضلاب، برای دیدنِ برجستگی هات، سر بر آورده از سوراخی که راه دارد به تاریکیِ غیرِ قابلِ تحملِ خانهءت، گاهی داغ و همیشه نمور. من می توانم هر چه باشم، هنگامی که در چند قدمیِ تو، بوئی ر استشمام می کنم که شبیهِ رایحهِ هر چیزی می تواند باشد که من دیوانه وار دوستش دارم. تاکسیدرمی در صبح ولنتاین – ونزدی؛ نهنگ قاتلی که می تواند مادر خوبی برای فرزندش باشد – ابراهیم پورباقر