نهنگِ قاتلِ من؛ ونزدی، یک عدد قلب دارم این روز ها که بی هیچ دلیلی می طپد و مغزی که می گویند تمامیِ گرایشاتِ مرا کنترل می نماید، معده ای که مادام بایست نشاسته، قند و پروتئین به آن عرضه نمود و روده هائی که محکومند به عبور، کبدی غیرِ چرب، شش هائی سالم و جفت کلیه هاء پر کار، یک آلتِ تناسلیِ کج و بیضه هائی تا به تا، پیکرِ نحیفم موزهءیست از گوشت، خون و استخوان، بی هیچ بازدید کنندهِ آشنا و غیر – ونزدی؛ نهنگ قاتلی که می تواند مادر خوبی برای فرزندش باشد، ابراهیم پورباقر