دوشیزه سی بکار ؛ و اینجائی که دیگر چیزی کم نخواهد داشت، میانِ همهمهِ ماهیگیرانِ مَرد و فراوانیِ شکوفه هاء تازه بشکفتهِ نارنج، بوء زنندهِ ماهی هاء مُردهِ شور و رطوبتِ بارانِ عصر شاید صبح، لا به لاء ازدحامِ آدم هائی که تو را هرگز ندیده اند، یادت که هست، گفته بود؛ به زیرِ یک نخلِ تقریبا قطور و زینتی، یادگارِ کت و شلوارهاء اتو کشیده و کروات، و اینجائی که با وجود انحناء اندامِ تو دیگر چیزی کم نخواهد داشت میانِ نیزار ها