منظومه ای در فرم غزل از دکتر سعید اسدی

.
مهر سکوت بر لب و دل جای شیون است
این سوک در سکوتِ شکست و خمیدن است
آن دم که کاشت در دلم اندوه و درد و آه
اکنون رسیده درد و مهیای چیدن است
آنگه که رفت از کف و دستم تهی نمود
روز و شبم خیال به دلبر رسیدن است
این خیره کج نگاهِ مرا چون نظر کنی
چشمم حریص شوق و تمنای دیدن است
گویی که چشم و دیده به ره دوز با امید
این دیده را چه کار چو بختش ندیدن است
بختم رمید چونکه رمید آهوی ختن
آن تیزپا که شیوه و رسمش رمیدن است
بازار عشوه می‌شکند غمزه‌اش گران
آشوب چارسوق، ز نازش خریدن است
بنشسته‌ام گرفته بغل زانوان غم
زیرا نصیب، محنت و حرمان کشیدن است
با شهپری که چیده فراغش چو‌ پر کشم؟
این آسمان تیره چه جای پریدن است
.
سعید اسدی