با پستان هائی که می گذاشت در دهانش ماری بنت عمران

.
چرا آدم ها نمی توانند یک دیگر ر در آغوش بگیرند
روی شکم بخوابند
به پشت دراز بکشند
یا پهلو
برجستگی هاشان نمی گذارد
لذا
بالش اختراع می کنند و متکا
آدم ها
ابزار هائی هستند بسیار ناقص برای استفاده شدن در استایل هائی متفاوت که انتخاب طبیعی نتوانست آنها ر بر طرف نماید
و بینی ها حتی مزاحمند در گرفتن لب
آدم ها چنان چه همینی باشند که هستند
قطعا به تکامل نرسیده اند
با انگشتانی کوچک بی کاربرد
و چشم هائی که یاد آور شکار است
.
با پستان هائی که می گذاشت در دهانش ماری بنت عمران
.
ابن عروض

بیا نزدیکتر می خوام برات قصه تعریف کنم قصه ای که نویسندش متیو گری گوبلر نیست منم من چروکس کله غازی ماجرای زندگی منو می تونی در کانال تلگرامی چروکس کله غازی ببینی، بخونی و بشنوی

http://T.me/choroks

.
🟩بیا نزدیک تر می خواهم برایت قصّه ای تعریف کنم؛
⬜️هیولای قصّهِ ما در کنارِ سطل زباله ای قایم شده است با کلاهی از پوستِ موز، ۵ تا دندانِ کج و کوله در دهان، ۳ تارِ مو بر سر و پوستی سبز…
🟥پای چپش هم یازده درصد از پای راستش بزرگ تر است، او یک موجودِ غیرِ عادیست…
.
#چروکس_کله_غازی

نمی توانم با کسی سخن بگویم، کسی در درون من دیگر وجود ندارد، تنهاء تنها گاهی ساز می زنم و می خوانم، در هواء ابری زیر باران تربچه می کارم، به صداء پرندگان که خلقشان کرده ام در سحرگاه گوش فرا می دهم، می نویسم، چیز هاء خوشمزه ای می خورم و می نوشم، دندان هایم را تمیز می کنم، می روم توالت، دوش می گیرم، و می خوابم، این جاودانگیِ رقت بار بدجور روی اعصابِ من است، نمی توانم خودم ر بکشم، جاودانه را نمی شود کشت، اکنون خالق